جدول جو
جدول جو

معنی شب چرک - جستجوی لغت در جدول جو

شب چرک
تنقلات، هله هوله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب پره
تصویر شب پره
(دخترانه)
پروانه، خفاش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب آرا
تصویر شب آرا
(دخترانه)
آراینده شب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شب فرخ
تصویر شب فرخ
در موسیقی، از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو یارش رای فرخ روز گشتی / زمانه فرخ و فیروز گشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۱)، از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چراغ
تصویر شب چراغ
گوهر درخشان، گوهری که در شب مانند چراغ می درخشد، چراغانی در شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چراغک
تصویر شب چراغک
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کاونه، یراعه، چراغک، شب فروز، آتشک، چراغینه، ولدالزّنا، آتشیزه، کمیچه، کرم شب افروز، شب تاب، شب افروز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب پره
تصویر شب پره
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چله
تصویر شب چله
یلدا، شب آخر پاییز و اول زمستان که مقارن است با ولادت حضرت عیسی و اول دی ماه، دراز ترین شب سال شمسی، کنایه از تاریک و طولانی، شب یلدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چک
تصویر شب چک
شب پانزدهم شعبان، شب براتبرای مثال چراغان در شب چک آنچنان شد / که گیتی رشک هفتم آسمان شد (رودکی - ۵۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب چره
تصویر شب چره
آجیل و میوه ای که در شب نشینی می خورند، چرای گوسفندان در شب، شب چرا، برای مثال گرگ آمده ست گرسنه و دشت پربره / افتاده در رمه، رمه رفته به شب چره (ناصرخسرو - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ چَ رَ / رِ)
لب چرا. شب چره. نقلی که چون یاران با هم صحبت دارند در مجلس آرند که آن را میخورند و سخن میدارند:
به عیش یکدمه احمد مساز با شربت
ز نقل لب چره بردار توشۀ جاوید.
احمد اطعمه
لغت نامه دهخدا
(شَ چَ / چِ غَ)
شبچراغ. کرم شب تاب. (ازفرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء). شب افروز:
شب چراغک چراغله شب تاب
کرمکی کو بود شب افروزان.
نیازی بخاری (از حجازی)
لغت نامه دهخدا
(شَ پَ رَ / رِ)
شب پرک. خفاش:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد.
سعدی.
گر نبیند به روز شب پره چشم
چشمۀ آفتاب را چه گناه.
سعدی.
مهر درخشنده چو پنهان شود
شب پره بازیگر میدان شود.
و رجوع به شب پرک و خفاش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند
لغت نامه دهخدا
(شَ بِ چَ)
شبچه. شب برات را گویند که شب پانزدهم شعبان است زیراکه چک به معنی برات است. (برهان). شب پانزدهم شعبان که شب برات هم گفته میشود. (فرهنگ نظام). شب برات که شب پانزدهم شعبان بود. (ناظم الاطباء) :
چراغان در شب چک آنچنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد.
رودکی (؟).
، صاحب آنندراج گوید: گفته اند شب چک به معنی شب برات نیست بلکه به معنی آن نوشته ای است که برای اجازۀ عبور در شب، عسس و شحنه و حاکم و پاسبان شب به دست کسی دهند که کشیکچیان او را مانع نشوند و بگذارندبه جایی که خواهد برود و در این ایام او را اسم شب گویند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ پَ رَ)
شب پره. (فرهنگ نظام). مرغ عیسی و به عربی خفاش خوانند. گویند چون او را بکشند و بر زهار کودکان پیش از بلوغ بمالند منع برآمدن موی کند و اگر او را در سوراخ موش نهند همه بگریزند. (برهان قاطع) (از آنندراج). خفاش و حیوانی از خانوادۀ پستانداران، و پرنده و بالدار و بالهای آن غشائی و تنه اش مانند تنه موش است. (ناظم الاطباء). شب پره. خفاش
لغت نامه دهخدا
(شَ چَ / چِ)
چراغ شب، گوهر آبدار و درخشنده. (ناظم الاطباء) ، گوهری است افسانه ای که در شب مثل چراغ میدرخشد. و قصه اش این است که گاومانند جانوری است در دریا که در شب بیرون می آید و گوهر مذکوررا از دهان خود بیرون می آورد و بر زمین می نهد و در روشنایی آن میچرد و باز آن را به دهان میگذارد و در آب میرود. مردم در کمین نشسته اند، آن گوهر را میربایند. (فرهنگ نظام). گوهری که در شب مانند چراغ افروزدو روشنایی دهد. (ناظم الاطباء) ، کرم شب تاب و عربان ولدالزنا خوانندش. (برهان قاطع). کرم شب افروز. کرم شب تاب. (ناظم الاطباء). شب چراغک. چراغله. رجوع به شب تاب در معنی فوق شود، چراغانی در شب. (فرهنگ فارسی معین) : رسم شب چراغ در آن دیار (ختا) بر این موجب است که در درون کریاس پادشاه گویی سازند از چوب و روی آن چوب را به شاخ سرو پوشند و صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند... (حبیب السیر چ طهران، خاتمه ص 43) ، درّ شبگون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شب پره
تصویر شب پره
خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
آجیل و میوه که در شب نشینی صرف کنند تنقل، چریدن چارپایان در شب چرای ستور در شب
فرهنگ لغت هوشیار
هر گوهر آبدار و درخشنده، کرم شب تاب شب چراغک، چراغانی: رسم چراغ در آن دیار (ختا) بر این موجب است که درون کریاس پادشاه گویی سازند از چوب و روی آن چو را بشاخ سرو پوشند و صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اراف آن بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب چراغک
تصویر شب چراغک
کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم ووقت صحبت با یاران صرف کنند شب چره تنقلات: بعیش یکدمه احمد مساز با شربت ز نقل لب چره بردار توشه جاوید. (احمد اطعمه لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب لرز
تصویر شب لرز
هو بره یقه دار از انواع پرندگان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
غذائی که ناشتا بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب چک
تصویر شب چک
شب برات (نیمه شعبان)
فرهنگ لغت هوشیار
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم ووقت صحبت با یاران صرف کنند شب چره تنقلات: بعیش یکدمه احمد مساز با شربت ز نقل لب چره بردار توشه جاوید. (احمد اطعمه لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
((چَ))
ناشتایی، غذای اندک، خوراک وحوش و طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب گرد
تصویر شب گرد
شبرو، ماه، عسس، پاسبان، راه زن، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب چراغ
تصویر شب چراغ
((~. چِ))
هر گوهر آبدار و درخشنده، کرم شب تاب، چراغانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب پره
تصویر شب پره
((~. پَ رِ))
خفاش
فرهنگ فارسی معین
((~. چَ رِ))
نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم و وقت صحبت با یاران صرف کنند، شب چره، تنقلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب چره
تصویر شب چره
((~. چَ رِ))
آجیل و میوه که در شب نشینی می خورند
فرهنگ فارسی معین
خفاش، شبکور، مرغ مسیحا، وطواط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنقلات، شب چره
فرهنگ گویش مازندرانی
خفاش، شب پره
فرهنگ گویش مازندرانی